اهمیت شهرنشینی
به منظور ت گذاری در این زمینه، درک الگوهای شهرنشینی وعوامل تعیینکننده آن بایسته به نظر میرسد. همانطور که میدانیم گسترش
تبدیل فضاهای مفتوح حومه شهرها به مناطق مسی به از بین رفتن زیستگاههای طبیعی، اضمحلال فضاهای تفریحی و افزایش تقاضای محصولات زراعت برای تامین دربایستن جمعیت شهری از جمله این مسائل است. به علاوه تمرکز تراکم جمعیت در مکانهای مشخص مستم برپایی زیربناهای لازم نیز هست.
ایجاد یک سیستم حمل ونقل عمومی سریع، عرضه آب سالم و عرضه برق، تدارک سیستمهای بهداشت و مدیریت زباله و ارائه خدمات سلامتی از آنگونه زیرساختهای مورد دربایستن هستند.
با هستی تجربه سطح بالای اجل و میر در شهرها در اروپای سده نوزده و در دوره فعلی در دانشمند در حال گسترش و با هستی تمام موانع گفته شده، در سراسر عالم صدهامیلیون تن از مناطق روستایی به مناطق شهری نقل مکان میکنند.بهرهوری بالاتر و دستمزدهای بیشتر، فراهم شدن فرصتهای بیشتر شغلی، دسترسی آسانتر به اجناس و خدمات و هستی تنوع قومی، فرهنگی و مسایلی از این رده، از مواردی است که شهرنشینی را جذاب کرده است.
● ناکافی بودن مطالعات
در زمینه انتقال جمعیت از مناطق روستایی به مناطق شهری، مطالعات ناچیزی چهره گرفته است. به دلیل عدم وجود دادههای کافی در دیگر حوزهها، در اغلب مطالعات اتمام شده در مقوله رشد جمعیت، بر مناطق شهری تمرکز شده است. در این تحقیقها عموما دو واقعیت تجربی زیر باره تاکید پیمان گرفته اند.
۱) رشد جمعیت با اندازه اولیه جمعیت یگانگی ندارد(قانون گیبرات) .
۲) پخش با استوار جمعیت را میتوان از طریق قانون زیپف برآورد زد(دومین فضا پرجمعیت نیم پرجمعیت ترین مکان، جمعیت دارد. سومین فضا پرجمعیت یک سوم بزرگ ترین مکان پرجمعیت، جمعیت دارد و به همین ترتیب) .
فقدان مطالعات کافی در مورد مناطق روستایی باعث نگرانی است، زیرا در کشورهای گسترش مکشوف در درازا تاریخ و در کشورهای در حال توسعه در عصر آماده این مناطق بخش مهمیاز جمعیت همه را در خویش جای دادهاند. نکته مهمی که باید باره پروا پیمان بگیرد این است که نبود پژوهش ها کافی در این گویه درک ما را از شهر نشینی به شدت تحت تاثیر قرار میدهد.
● بازنگری در مشاهدات تجربی
در مطالعهای که ما انجام دادهایم نشان دیتا شده است که در صورتی که هم مناطق روستایی و هم مناطق شهری مورد مطالعه قرار گیرند، دو نگریستن تجربی بیان شده در بالا رد میشوند. با به کارگیری دادههایی که اخیرا و بر اساس واحدهای زیربخش شهرها در ایالات متحده از سال ۱۸۸۰ تا ۲۰۰۰ ساخته شده و بر بنیاد دادههای شهرداریهای برزیل از سال ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۰، به این نتیجه رسیدیم که رشد جمعیت در مناطقی با تراکم جمعیت اولیه پایین، نزولی و در مناطق با تراکم جمعیت اولیه متوسط، فزاینده بوده و با جمعیت اولیه در مناطقی با تراکم اولیه بالا ناهمبسته است.
یک رابطه U شکل برای رشد جمعیت به دست میآید که به توزیع بی استحکام جمعیت در درازا موعد میانجامد (شکل یک را ملاحظه کنید). در درازا تقسیم رو به بالای شکل، مناطقی با تراکم جمعیت اولیه بالا نسبتا تند رشد میکنند و به مناطق شهری تبدیل میشوند، در حالی که جمعیت در سایر مناطق که تراکم اولیه جمعیت پایینتر بوده با سرعت مختصر تری رشد میکند و این مناطق روستایی باقی میمانند. در نتیجه حتی با هستی این که طی سالهای ۱۸۸۰ الی ۲۰۰۰ افزایش قابل توجهی در جمعیت ایالات متحده نگریستن شد، تعداد مناطق مختصر جمعیت و خالی از سکنه افزایش یافت. در مطالعه ما الگوهای رشد جمعیت مذکور، از طریق بررسی تمایز بین بخش کشاورزی و غیرکشاورزی (مثلا صنایع تولیدی و خدمات) توضیح دیتا میشود. دو ایده کلیدی در تحلیل ما ایفای نقش میکنند:
۱) روند رشد کارگماری بین بخش زراعت و غیر زارع متفاوت است.
در دسته زراعت رشد اشتغال، با علامت منفی به اندازه اولیه اشتغال مرتبط میشود، زیرا بعد از برپایی شوکهای مثبت، کارگماری نسبی به میانه بلندمدتی که مثلا از راه فاکتورهایی چون آب و هوا و خاک تعیین میشود، برگشت میکند. در روبرو در بخش غیر کشاورزی، رشد کارگماری به شدت نسبت به اندازه اولیه کارگماری ناهمبسته است، زیرا عوامل پایداری مانند آب و هوا و خاک قیود کمتری را بر رشد اشتغال تحمیل میکنند. این بدان معنی است که بهره کارگماری در تقسیم غیر زارع نسبت به جمعیت حداقل در مناطقی با تراکم جمعیت اولیه بالا فزاینده است.
۲) طی بازبینی زمان، رشد سریعتر بهرهوری در بخش زارع نسبت به تقسیم غیر زارع به تخصیص مجدد کارگماری و در نتیجه تفریق کارگماری در تقسیم زارع انجامیده است.
با در عقیده گرفتن ترکیب این دو ایده، میتوان رابطه U شکل بین رشد جمعیت و تراکم اولیه جمعیت را روشنگری داد. زمانی که تراکم جمعیت پایین باشد، تقسیم عمده شاغلان، در بخش زارع مشغول به کار هستند و خاصیت مراجعت به میانگین در دسته کشاورزی، به ایجاد یک رابطه کاهنده بین رشد جمعیت و تراکم جمعیت اولیه منجر میشود. در مقابل در شرایطی که تراکم جمعیت بالا باشد، کارگماری در بخش غیر کشاورزی بر کارگماری در بخش زارع میچربد و فقدان اثر بازگشت به میانگین بر این نکته دلالت میکند که رشد جمعیت با تراکم اولیه جمعیت ناهمبسته است. در این میان، یکدلی مثبت بین بهره بخش غیر کشاورز در اشتغال و تراکم اولیه جمعیت که با رشد سریعتر اشتغال در دسته غیر زارع نسبت به تقسیم زراعت به اتفاق میشود، رابطهای فزاینده را بین رشد جمعیت و تراکم اولیه جمعیت ایجاد میکند.
● دلالتهای تی
از یافتههای مطالعه ما میتوان در زمینه ت گذاری نیز هوده برد.
همچنان که کشورهای در حال گسترش کبیر نظیر چین و هند صنعتی میشوند، افزایش جمعیت شهری، احتمالا بر پیرامون زیست و زیرساختها فشارهای شدیدی را وارد میکند. یافتههای ما در این زمینه که رشد جمعیت نسبت به تراکم اولیه جمعیت در مناطقی با تراکم جمعیت اولیه متوسط، فزاینده بوده و با تراکم اولیه جمعیت در مناطقی با جمعیت اولیه بالا، غیر متحد است براین نکته دلالت دارد که مناطقی با تراکم جمعیت بالا به بردباری بسیار افزایشهای بزرگتری را در جمعیت شهری تجربه میکنند. تحلیل ما نشانه میدهد که بعضی از مناطق با تراکم اولیه جمعیت بالاتر با رشد جمعیت سریع تری روبهرو میشوند و بقیه مناطق با تراکم جمعیت اولیه پایینتر با کاهش نسبی در جمعیت مواجه شده و ممکن است خالی از سکنه شوند. پس تفریق جمعیتی که بسیاری از شهرهای کوچک در میدوست آمریکا با آن مواجه شده است را میتوان به عنوان احد از مشخصات مناطق کشاورزی ملل در حال توسعه نیز به آمار آورد. با توجه به تمام این موارد، دگرگونی ها بنیادین مورد چشمداشت در پخش جمعیت، بر وم برپایی زیربناهای مختلف دلالت دارد. در چهره غفلت از ایجاد زیربناهای لازم، دولتهای کشورهای در حال توسعه با چالشهای قابل ملاحظهای روبهرو خواهند شد.
بازاریابی دیجیتال در آموزش مشاور املاک